هری پاتر

ساخت وبلاگ


سیریوس یکی از آخرین افرادی است که در خانه ی بسیارقدیمی و اشرافی بلک متولد شد یک خانواده ی بزرگ و معرو به جادوگران شیطانی . اعضایشناخته شده ی خاندان بلک شامل افراد زیر هستند :

نارسیسا بلک: کسی که پس از ازداج با لوسیوس مالفوی نامشرا به نارسیسا مالفوی تغییر داد.

آندرو مدا بلک: که با یک مشنگ به نام تد تونکس ازدواجکرد و تنها فرزند آنها نیمفادورا تونکس یک آرور تبدیل شونده است.

بلاتریکس بلک: که با ردولفوس لسترنج ازدواج کرد .

و در آخر ریگولاس بلک: برادر سیریوس که به فرمان ولدمورتکشته شد .

سیریوس بلک بهترین دوست جیمز پاتر ( پدر هری پاتر ) بوددر حقیقت جیمز و لیلی سیریوس را به عنوان پدر خوانده ی هری انتخاب کرده بودند.سیریوس یک آنیماگی است این به این معنی است که او می تواند در مواقع لزوم تبدیلبه یک حیوان (سگ) بشود دوستانش نام مستعار نمد پا را برای او انتخاب کردند وقتیهری رون و هرمیون در جایی از داستان هری پاتر و جام آتش سعی در ارتباط با سیریوسدارند از آنجایی که سیریوس تغییر شکل داده و به اصطلاح پنهان شده او را اسنافلخطاب می کنند و وانمود میکنند که او یک سگ ولگرد دوست داشتنی است. خانواده یسیریوس از وفاداران به ولدمورت بوده اند آنها از جمله جادوگرانی بودند که اعتقادداشتندکه جهان باید از وجود خون لجن ها و دورگه های مشنگ پاکسازی شود. این شهرتخانواده ی بلک باعث شد تا جامعه ی جادوگری به سرعت و به راحتی اتهام قتل یازدهمشنگ را که به سیریوس زده شده بود بپذیرند و او را بدون محاکمه روانه ی زندانآزکابان کنند . جائیکه سیریوس مدت 12 سال را بدون هیچ گناهی و با عذاب وجدانی وصفناشدنی سپری کرد. یکی از اشتباهات رولینگ در داستان این است که او توضیح نداده چراپس از دستگیری سیریوس بلک ( با وجود اینکه اعتقاد داشتند او نزدیکترین همکارولدمورت است و در تمام جنایت های او دست داشته) از معجون حقیقت برای بازجویی اواستفاده نکردند تا شاید اطلاعاتی در مورد مکان اختفای ولدمورت بدست آورند. یا شایدجادوگران قدرتمند این قدرت را دارند که از اطلاعات خود در برابر معجون محافظت کنند.

در طول داستان هری پاتر و زندانی آزکابان سیریوس بلک پساز 12 سال از آزکابان می گریزد . با امید به اینکه پیتر پتی گرو را در هاگوارتزپیدا کند و او را به سزای اعمال خیانت کارانه اش برساند . کسی که با خیانت خودباعث قتل دو تن از بهترین یارانش و حبس زجر اور دوست دیگرش شد. طی جریاناتی که درکتاب سوم اتفاق می افتد هری عاقبت به بیگناهی پدر خوانده اش پی می برد و در انتهاهر چند نمیتواند این موضوع را ثابت کند اما موجبات فرار سیریوس از دست اسنیپ ونگهبانان آزکابان را فراهم می کند. در هری پاتر و محفل ققنوس سیریوس بلک به دستوردامبلدور به لندن باز می گردد و خانه ی قدیمی و اشرافی اش را که ارث خانوادگی اومحسوب می شود در اختیار دامبلدور می گذارد تا از آن به عنوان پایگاه سری محفلققنوس استفاده کند. سیریوس بلک پس از فرار از زندان همواره تحت تعقیب بوده و یکآرور روی پرونده ی او کار می کند. آروری که روی پرونده ی فرار سیریوس فعالیت میکند یکی از اعضای کلیدی و مهم محفل ققنوس است : کینگزلی شکلبولت . او از طرفدامبلدور این دستور را دارد که به وزارت خانه اعلام کند بلک هنوز در تبت به سر میبرد. برای سر سیریوس بلک یک میلیون جایزه تعیین شده است که این مقدار باعث اعتراضو ناراحتی همیشگی او است.

هنگامی که سیریوس بوسیله ی شبکه ی فلو با هری ارتباطیکوتاه در هاگوارتز برقرار می کند توسط یکی از جاسوسان وزارت خانه به نام دولورسآمبریج شناسایی می شود. سیریوس همواره در صدد است تا به هری این موضوع را بفهماندکه خواب های پریشان او در مورد ولدمورت فقط ناشی از خستگی امتحانات است . اما اینخوابهای شوم عاقبت سیریوس را به کام مرگ می کشاند .

اسرار به ظاهر غیر ضروری هری توسط خدمتکار خائن سیریوسکراچر برای مرگ خواران فاش می شود . اینکه او سیریوس را مانند پدر و بهترین دوستخود می داند باعث میشود که ولدمورت این توهم شوم را به هری القا کند که سیریوساسیر مرگ خواران شده در حالی که به واقع این طور نیست . هری به وزارت خانه می رود تا پدرخوانده اش را نجات دهد و از طرفی پدر خوانده اش به آنجا می رود تا هری را نجات دهد. او سر انجام طی یک درگیری مرگبار با دختر عمویش بلاتریکس کشته می شود .( بیهوششده و به آن سوی پرده ی اسرار آمیز مرگ سقوط می کند )

پس از مرگ او در کتاب پنجم عاقبت در کتاب ششم جامعه یجادوگری به بیگناهی او پی می برند.

هری پاتر ...
ما را در سایت هری پاتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران harrypotter بازدید : 238 تاريخ : يکشنبه 28 مهر 1392 ساعت: 22:27

 

هزارانسال پيش در جامعه ساحران چهار جادوگر بزرگ به نام هاي گودريك گريفندور ، هلگاهافلپاف ، روينا رُوِنكلاو و سالازار اسليترين به تاسيس مدرسه اي با نام هاگوارتزبراي آموزش سحر اقدام كردند . اين چهار جادوگر كه چهار گروه را در مدرسه به وجودآوردند ، بنا به سليقه و تفكر خود به آموزش پرداختند . اما در ميان اينها سالازاراسليترين به اين عقيده داشت كه بايد جادوگراني را در مدرسه تعليم دهيم كه دارايخون خالص جادوگري هستند ، يعني پدر و مادر آنها جادوگر باشند ( وانواع ديگرجادوگران به اين صورت است كه : يكي از والدين جادوگر باشد ، يا هيچ يك از والدينجادوگر نباشد و فقط فرزند ساحر متولد شده باشد ) آن سه جادوگر ديگر با عقيده ي ويموافق نبودند بنابراين اسليترين از مدرسه خارج شد و قبل از خروج از مدرسه تالاريرا در اعماق آن بنا كرد و هيولايي را در آن نهاد و درب تالار را بست ، به اميداينكه روزي نواده واقعي اش برگردد و با باز كردن درب تالار، مدرسه را از وجود خونناخالص پاك كند . • هزاران سال بعد از آن چهار جادوگر ، پسري به نام « تام مارلوريدل » كه داراي استعداد جادوگري است همراه ديگر محصلين وارد هاگوارتز مي شود وسال اول تحصيل خود را آغاز مي كند . سالها مي گذرد و آن پسر كوچك كه اينك نوجوانيشده ، متوجه مي شود كه مادرش جادوگر و پدرش غير جادوگر بوده و در عين حال از خونمادري اش به سالازار اسليترين مي رسد . او در مدت تحصيلش در هاگوارتز دوستاني رادر كنار خود جمع مي كند . ‹ تام › براي خلاص شدن از ننگ نام پدرش كه يك غير جادوگربوده ، اسم خود را به « لُرد ولدمورت » تغيير مي دهد . او يك بار موفق به باز كردنتالار اسرار مي شود كه در پي آن دختري به وسيله ي هيولاي آزاد شده از تالار ، كشتهمي شود . تام ريدل از آنجايي كه زير نظر يكي از اساتيد خود به نام دامبلدور بودهموفق به باز كردن تالار براي بار دوم نمي شود و بعد از مدتي تصميم به ترك مدرسه ميگيرد . سالها بعد ولدمورت به همراه يارانش كه به مرگخواران معروف اند با نيرويسياه خود به جامعه جادوگري حمله مي كنند و با اينكه با مقاومت هايي روبرو مي شوندولي باز به كشتار ادامه ميدهند . پيش گويي رخ مي دهد كه در آن گفته شده است كهكودكي به دنيا خواهد آمد ، كه ولدمورت را نابود مي كند ، ولدمورت در صدد كشتن آنكودك بر مي آيد و زماني كه كودك يك سال دارد ، ولدمورت او را پيدا مي كند .ولدمورت پدر و سپس مادر كودك را به قتل مي رساند . و زماني كه مي خواهد كودك را باطلسم مرگ به قتل برساند ، طلسم به خودش بر مي گردد و او نابود مي شود ( به شدتضعيف مي شود ) . جهان جادوگري دوباره روي آرامش را مي بيند . • پسرك يك ساله كههري پاتر نام دارد ، توسط جادوگران نماينده خير به خاله اش سپرده مي شود . هريپاتر بزرگ مي شود و در سن يازده سالگي به مدرسه جادوگري مي رود و در مدت تحصيلدوستان و دشمناني پيدا مي كند . هري پاتر در مدت تحصيل بارها مانع از قدرتمند شدندوباره ي ولدمورت مي شود ( كتابهاي يك و دو ). ولي بالاخره ولدمورت پس از سيزدهسال در برابر چشمان هري پاتر ، قدرتمند مي شود ( كتاب چهار ) . با اينكه هري ،بارها به جامعه جادوگري مي گويد كه ولدمورت باز گشته ، ولي هيچ كس جز معدودي ازجادوگران از جمله دامبلدور كه مدير مدرسه ي جادوگري است و همچنين حامي هري مي باشداين موضوع را قبول نمي كند . نبرد كوتاهي ميان دامبلدور و ولدمورت رخ ميدهد( دروزارتخانه ) و از آنجايي كه وزير براي چند ثانيه ولدمورت را مي بيند ، بازگشتولدمورت را تاييد مي كند ( كتاب پنج ) . وزير جادوگري عوض مي شود ، پس از مدتينبردي در هاگوارتز ( مدرسه جادوگري ) رخ ميدهد كه طي آن دامبلدور ( حامي هري )كشتهميشود ( كتاب شش ) . هري و دوستانش در جهت وظيفه اي كه دامبلدور به آنان واگذاركرده ديگر به مدرسه نمي روند ، و از سوي ديگر ولدمورت وزارتخانه ي جادوگري را تحتكنترل مي گيرد ، و آموزش را كنترل ميكند و در برخورد با خون ناخالص جادوگري بسياراهتمام مي ورزد بالاخره هري براي مبارزه به مدرسه باز مي گردد ، معلمين طرفدار هري، مدرسه را از وجود طرفداران ولدمورت خالي و هاگوارتز را جبهه ي مقاومت مي كنند ،مرگخواران به مدرسه حمله مي كنند و جنگ در مي گيرد بالاخره هري و ولدمورت در مقابلهم قرار مي گيرند و ولدمورت به دست او كشته مي شود ( كتاب هفت هری پاتر ...
ما را در سایت هری پاتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران harrypotter بازدید : 98 تاريخ : يکشنبه 28 مهر 1392 ساعت: 22:27